جوان

سیاسی، فرهنکی ،دفاعی

جوان

سیاسی، فرهنکی ،دفاعی

یک داستان کوتاه و زیبا


عکس هایی از مناظر دیدنی با ایده های افسانه ای www.taknaz.ir

روزی شخصی در حال نماز خواندن در راهی بود و مجنون بدون این که متوجه شود از 
بین او سجاده اش عبور کرد مرد نمازش را قطع کرد و داد زد هی چرا بین من و خدایم فاصله انداختی مجنون به خود آمد و گفت من که عاشق لیلی هستم تورا ندیدم تو که عاشق خدایی چگونه مرا دیدی؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد